قسمت پایانی رمان یــک لـــحـــظـــه زنـــدگـــیــ

سخن نویسنده مرکزرمانهای تایپی :دوستای عزیز گلم منتظر رمان جدید قصه عشق

ترگل به قلم freshteh27 باشید  به همین زودیا توی سایت منتشر میشه البته زود زودش بعد از استراحت بنده هست چون تو منتشر این رمان خیلی خسته شدم و اجازه رمان فصه عشق ترگل قبل گرفته شده 

  ممنون از همتون

سخت افسوس میخورم برای تمام روزهایی که بی تو گذشتند
و تمام شب هایی که با تو نمی گذرند
میبینی دلبندم!؟
هنوز رویایت تمام زندگی من است

این روزها...مرگ بدجور پاپیچم شده...
سیگار بهانه است...
لعنتی...
انگار نمیداند روزی قرار گذاشتم...
فقط برای تو بمیرم....
لایک=خیلی هامون خودمون رو ارزون میفروشیم...!!

دلم ميخواست يکي رو داشتم بعضي وقتا که مردم خستم ميکنن ميومد
کنارمو دستاشو مي گذاشت دوطرف صورتم زل ميزد تو چشام
ميگفت ؛ بيبين ..تو من و داري .....

دیگه خسته شدم بس که فقط تو رویاهام میبینمش .
حس پرنده ای رو دارم که وقتی روی میله وسط قفسش مینشست چشماشو میبست و در عالم رویا تصور میکرد روی سیم تلگراف نشسته .. !

دوستای گل سلام !!!! خوفین؟؟؟ خداروشکر!!!!  ببخشید

دوباره مزاحم شدم این پست شاید اولش تو پست قبلی باشه

اگه تو اون پست دیدینش منو ببخشید چون من یه کم دچار

الزایمر شدم که یادم نمیاد چند خط اول رو گذشتم یانه بازم ببخشید!!!!

 هركجامحرم شدي چشم از خيانت بازدار

دوستان سلام خوبید؟ چه خبرا؟ حالتون خوفه ؟

دوستان به همین زودیا منتظر رمان جدید قصه عشق ترگل به قلم fereshteh27 باشید

درایـــن دنــیــای بــی حــاصـــل چــرا مــغــرور مــیــگــردی

ســلـــیـــمــان گـــرشــوی آخـــر نــصــیـــب مــور مــیــگـــردی

غــروب غــمت را بــه هـــر قیـــمت خـــریدارم

اگر در دنيا، خودت را مهمان حساب کني و حق تعالي را ميزبان،
همه غصه ها مي روند،
چون هزار غصه به دل ميزبان است که دل مهمان از يکي از آنها خبر ندارد..

آواز عاشقانه ما در گلو شکست / حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم نا تمام ماند / تنها بهانه ما در گلو شکست

تا آمدم که با تو خداحافظي کنم / بغضم امان نداد و وداع در گلو شکست . . .

دوستي برگ گلي نيست که بر باد رود / تشنه را آب محال است که از ياد رود . . .

در باغ دلم جوانه اي بايد و نيست / شوق غزل ، ترانه اي بايد و نيست
خواهم که تو را ببينم اما چه کنم / ديدار تو را بهانه اي بايد و نيست . . .

ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﻧﻈﺮ ﺑﻪ روی ﻣﻬﺘﺎﺏ ﮐﻨﻢ ؟
ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻧﺖ ﺁﺏ ﮐﻨﻢ ؟
یک ﻗﻄﻌﻪ ﯼ ﻋﮑﺲ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﻔﺮﺳﺖ
ﺗﺎ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺑﯿﻘﺮﺍﺭ ﺧﻮﺩ ، قاب ﮐﻨﻢ

پر است خلوتم از یاد عاشقانه او
گرفته باز دل کوچکم بهانه او
نسیم رهگذر این بار هم نیاورده
به دست قاصدکی نامه یا نشانه او

كاشكي دلم رسوا بشه دريا بشه اين دو چشم پر آبم
روزي كه بختم وا بشه پيدا بشه اون كه اومد تو خوابم
شهزاده ي روياي من شايد تويي
اون كس كه شب در خواب من آيد تويي ....تو
از خواب شيرين ناگه پريدم او را نديدم ديگر كنارم به خدا
جانم رسيده از غصه بر لب هر روز هر شب در انتظارم به خدا

نویسنده:SABAKU NO GAARA

آفتاب پنجره را ميشناسد  حتي اگر بسته باشد
مهتاب به ديدارم ميآيد حتي اگر خسته باشد
و دل هواي تو را دارد حتي اگر شکسته باشد